شعر

اشعار و دل نوشته

شعر

اشعار و دل نوشته

شعر
تمامی این اشعار سروده شده توسط کربلایی سید مرتضی مهدی زاده می باشد و استفاده از ان بلامانع میباشد ( البته اگه به درد کسی بخوره)یاعلی
ومن الله توفیق...
تبلیغات
Http://tlgrm.in/seyedmms
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
آخرین نظرات

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ب.ظ

شعر حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب ع

امیرالمومنین

علی آن آسمانی است که شمس و قمر دارد

علی آگاه از دیروز و از فردا خبر دارد

علی با ذوالفقارش در رکاب حضرت خاتم

به عالم اینچنین فهماند که حیدر جگر دارد

علی فصل الخطاب معجزات حضرت داور

علی بالانشین معراج پیما همچو پیغمبر

به تیغش می کُشد دشمن به تیغ ابرویش مارا

عدو و دوست میمیرند کو سیف دوسر دارد

علی کابوس هر شام تمام جنگجویان است

علی فانوس هر شام تمام بینوایان است

بنازم قوت بازوی او را که پس از خیبر

همه با بهت می گفتند مگر این قلعه در دارد!

علی آیینه ی ذات خدا روی زمین باشد

علی خیرالوراء قبل از رکوع دستش نگین باشد

علی تمثال حق است و علی اُولی به خلق است و

علی در مکتب زهراییش خیرالبشر دارد

بُود دست خدا معمار ایوان طلای او

همه ذرات و جن و انس در مدح ثنای او

الا ای منکران و ای ابومکارهای پست

بدان با شیعه ی حیدر درافتادن خطر دارد

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۰۷
سید مرتضی مهدی زاده
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۳۰ ب.ظ

هوس

سیدمرتضی مهدی زاده

یک شب بر آسمان چو فتاد از قضا نگه

برخورد ناگهان نطر چشم من به مَه

دل باخت آنچنان که گویی دل نداشته

خنده به لب و اشک به چشمش رسید گَه

هر شب به انتطار قمر رو به آسمان

او می نشست تا که مرادش رسد ز رَه

وقتی که قرص ماه هلالی نحیف شد

از نیمه تا گذشت و رسید آن شب سیَه

سرخورده گشت و نادم ازین قسمت عجیب

ناچار و نا امید و دل آزرده سر به تَه

گفتا که حرمت دل و دلبر مقدس است

نِی از سر هوس بدهی دل به کوه و کَه

باید که زرشناس بود زر نگاهدار

تا ارزشش بداند و بر او کند نگَه

باید که یار مونس لیل و نهار بود

نِی در مدار روشن روز و شب سیَه

بیچار چون منی کی دلی بسپرد به تو

بیچاره آن شبی که دلش خوش کند به مَه

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۲۳:۳۰
سید مرتضی مهدی زاده
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۶ ب.ظ

خزان

سید مرتضی مهدی زاده

روییده ام به باغ غریبی خزان زده

افتاده ام ز اسب اصیلی عنان زده

این عرصه عرصه ی من و جولان من نبود

من با یقین اسیر کثیری گمان زده

انگشت حیرت است به دندان چو دیده گرگ

جایش به قلب گله ی میشان شبان زده

گر آسمان بزیر کشانند عجیب نیست

مثل کنون که خاک سر از آسمان زده

در سایه سار سرو قدم باغبان شدند

اکنون به پیکرم تبرش باغبان زده

با آن برودتی که گرفته مزاجشان

آتش درون سینه ی تنگم زبان زده

فهمیده ام به قلب زمستان روزگار

هر کس ز هر جهت که رسیده زیان زده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۲۳:۲۶
سید مرتضی مهدی زاده
دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۰۸ ب.ظ

طالع

 

چه چشم انداز زیباییست موج گیسوان تو

چه قوس و قزحی باشد به چشم و ابروان تو

 

امان از خال مشکینی که روی گونه ات داری

عجب درّ و گهر ریزد به هنگام بیان تو

 

ندارد قیمت آن ناز گرانت ، نازدان من

بهر سو می کشد من را ، عطر خوشکِشان تو

 

به روی طالع ام حک شد سرانجامم به زیبایی

نصیب و روزی من گشت این بخت گران تو

 

سپردم دل به باد آن دم که می پیچید در زلفت

به چشمان شبت گردید چشمم شب چران تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۴:۰۸
سید مرتضی مهدی زاده
يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۰۹ ب.ظ

دولت عشق

 

از عشق فرمودی و من شوریده و شیدا شدم

فرتوت بودم ، پای تو زیبا رخ و رعنا شدم

 

قبل از تو هستم نیست و چون قطره ای ناچیز بود

بعد از تو در جوش و خروش مواج چون دریا شدم

 

اکسیر شور عشق را تکثیر کردی کین چنین

بوی تو استنشاق شد دَرهم بدم سرپا شدم

 

تابید مهر ماه تو بر روزگار شام من

تا روز شد احوال من بی جان بدم احیا شدم

 

امید دارم تا تو را دارم ، نیاز غیر نیست

تحت لوای دولت عشقت چنین برنا شدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۹ ، ۱۸:۰۹
سید مرتضی مهدی زاده
چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۶ ب.ظ

شکر لله که خدا خواست غلامت هستم

شکر لله که خدا خواست غلامت هستم

دیر عمریست که مدیون مرامت هستم

پیله بودم به درت گرد تو پروانه شدم

نوش شد شربت خونرنگ و خرابت هستم

آن نکو روی شما برد همه هوشم را

سخت سودا زده ی جاه و جلالت هستم

داده ام هر شب و هر روز به سمت تو سلام

هفته ها منتطر قند بیانت هستم

چشم بر راه , جوانی ز کفم رفت ولی

تا لحد منتطر گوشه نگاهت هستم

نمک سفره ی تو خون شده در رگهایم 

من مسلمان دو ابروی کمانت هستم

هر چه دارم ز بزرگی تو دارم ای دوست

مات و مبحوت کمالات و مقامت هستم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۹ ، ۲۳:۱۶
سید مرتضی مهدی زاده
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ق.ظ

سبزه روی بهار

گره زدم دل خود را به چین دامن یار
به خار هر مژه اش کرد مرغ سینه شکار 


به باد داد تمام دعا و زهد و نیاز
جوان شدم به نگاه پر از محبت یار 


چنان ز عطر وجودش خیال از سر رفت 
که در میان دل من دگر نمانده قرار 


شده زمین و زمان الغرض گرفتارش 
به ذوق آمده باد هم ز رقص زلف نگار 


چه آمده به سر عاشقت که دور تو
ز خشت های پر احساس دل کشید حصار 


چه کرده ای که به هر سو روم تورا بینم 
و هر چه از تو بگویم شود کلام قصار 


ربود هوش من آن مُشک موی مشکینت
تو در کنار منی هوش آیدم به چه کار


به عمر کوته گل کن نگاه ای گل رو
بیا و عرصه به آغوش این دمن بسپار 


مراد سینه پر درد روزگار تویی
تو آرزوی کویری تو سبزه روی بهار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۵۴
سید مرتضی مهدی زاده
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۴۹ ق.ظ

خدا در آیینه

خدا در آیینهتو آن می ای که خدا در سبوی من ریزد
تو آن حرارت و شوری که از دلم خیزد 


وجود من شده تسخیر طره ی شب تو 
اسیر آن لب لعلی که نیشکر ریزد


خدای را نتوان وصف بر زبان کردن
که  گوشه ی هنرش از وقار تو ریزد


تو شاهکار خدایی ، خدا در آیینه
گمان مبر که مثال تویی ز پا خیزد


برای من که به تاب  مه تو محتاجم 
چونان تو هادی دلدار را که پرهیزد ؟


نمی توان ز تو دل کند بس که زیبایی 
ز حیرتت خود خالق به زانویش میزد 


به وصف تو همه ذرّات عاجزند و علیل  
به این علل که ز هر ذرّه بحرها ریزد 


به صد کرشمه تو وا کرده ای به رویم رو 
به هر کرشمه بخوانم سپاس ای ایزد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۴۹
سید مرتضی مهدی زاده
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۴۵ ق.ظ

دوبیتی ، مپندار

خرّم آن دیده که رویت  به تماشا باشد 
سرخوش آن دل که ز یاد تو هویدا باشد
تو مپندار گر از دیده ی ما دور شدی
دل ما در پی معشوقه ی زیبا باشد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۴۵
سید مرتضی مهدی زاده
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ق.ظ

با قند لب تو چای خوردن دارد

قند لب۱تا ریخت قدوم دُردی ات در جامم
مستیه می آمیخته شد با کامم
دیگر به جز از لبت ننوشیدم می
زیرا که به وقت درد شد درمانم

 

دل با تو هوای دل سپردن دارد
با اخم تو  انتظار مردن دارد
بی تو قدحی برای نوشیدن نیست
با قند لب تو چای خوردن دارد 

 

دستان تو خورشید نشانم  داده
قند لب تو شهد بیانم داده 
چون پای به قلب تیره ام بنهادی 
خورشید صفا به آسمانم داده

 

من مست مدام موی وهم انگیزت 
درگیر دو چشم مست مجنون خیزت
رو کرده خدا ، تورا عطا کرده به من
مدهوش شدم از آن لب درّ ریزت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۱۴
سید مرتضی مهدی زاده