ای از انار سرخی لبهای تو فُزون
ای از مدار، قدرت احساس تو برون
ای بهترین تغزل دیوان روزگار
ای با تو سرفراز بدون تو سرنگون
ای چشم های مست تو چون شیشه عسل
لعل از ازل چنان تو ندیده ست تا کنون
تا پلک می زنی تو به مژگان وحشی ات
بد می کِشد دل عَزَبم را به خاک و خون
در پیچش است موی تو حیران به راه باد
شعله کشان شراره زنان می وزد جنون
وای از قدت که کرد قیامت محال را
الماس خوش تراش به دنیای من شگون
بر تن ز سِحر چشم تو رخت اسارت است
کی می رود ز دل صنمی کز نظر برون
یک شب بر آسمان چو فتاد از قضا نگه
برخورد ناگهان نطر چشم من به مَه
دل باخت آنچنان که گویی دل نداشته
خنده به لب و اشک به چشمش رسید گَه
هر شب به انتطار قمر رو به آسمان
او می نشست تا که مرادش رسد ز رَه
وقتی که قرص ماه هلالی نحیف شد
از نیمه تا گذشت و رسید آن شب سیَه
سرخورده گشت و نادم ازین قسمت عجیب
ناچار و نا امید و دل آزرده سر به تَه
گفتا که حرمت دل و دلبر مقدس است
نِی از سر هوس بدهی دل به کوه و کَه
باید که زرشناس بود زر نگاهدار
تا ارزشش بداند و بر او کند نگَه
باید که یار مونس لیل و نهار بود
نِی در مدار روشن روز و شب سیَه
بیچار چون منی کی دلی بسپرد به تو
بیچاره آن شبی که دلش خوش کند به مَه
روییده ام به باغ غریبی خزان زده
افتاده ام ز اسب اصیلی عنان زده
این عرصه عرصه ی من و جولان من نبود
من با یقین اسیر کثیری گمان زده
انگشت حیرت است به دندان چو دیده گرگ
جایش به قلب گله ی میشان شبان زده
گر آسمان بزیر کشانند عجیب نیست
مثل کنون که خاک سر از آسمان زده
در سایه سار سرو قدم باغبان شدند
اکنون به پیکرم تبرش باغبان زده
با آن برودتی که گرفته مزاجشان
آتش درون سینه ی تنگم زبان زده
فهمیده ام به قلب زمستان روزگار
هر کس ز هر جهت که رسیده زیان زده
در جواب توهین مکرون مجهول الحال به پیامبر اکرم (ص)
مردم کشورت از حیث وجودت در ننگ
دائم هستی تو در اندیشه و سوداییِ جنگ
آب بَر زن به دهان نام نبی می گویی
ای که هستی تو به دامان بشر لکّه ی ننگ
آن سگی که دمی از کوی نبی رد شده است
برتر از توست مقامش صدهزاران فرسنگ
چوب ماتحت تو کردند سر جالیزی
که همه حاصل آن گشت سراسر خونرنگ
تو عروسک و سگ زرد عروسک گردان
آمده از سر کردار تو قافیه به تنگ
سر فرود آر به تُنگ خودت ای ماهی ریز
تا نیفتاده گذار تو به پیکار نهنگ
شکری خوردی و درماندگی ات پیدا شد
گور خود کندی و بشکست سرت با این سنگ
چه چشم انداز زیباییست موج گیسوان تو
چه قوس و قزحی باشد به چشم و ابروان تو
امان از خال مشکینی که روی گونه ات داری
عجب درّ و گهر ریزد به هنگام بیان تو
ندارد قیمت آن ناز گرانت ، نازدان من
بهر سو می کشد من را ، عطر خوشکِشان تو
به روی طالع ام حک شد سرانجامم به زیبایی
نصیب و روزی من گشت این بخت گران تو
سپردم دل به باد آن دم که می پیچید در زلفت
به چشمان شبت گردید چشمم شب چران تو
از عشق فرمودی و من شوریده و شیدا شدم
فرتوت بودم ، پای تو زیبا رخ و رعنا شدم
قبل از تو هستم نیست و چون قطره ای ناچیز بود
بعد از تو در جوش و خروش مواج چون دریا شدم
اکسیر شور عشق را تکثیر کردی کین چنین
بوی تو استنشاق شد دَرهم بدم سرپا شدم
تابید مهر ماه تو بر روزگار شام من
تا روز شد احوال من بی جان بدم احیا شدم
امید دارم تا تو را دارم ، نیاز غیر نیست
تحت لوای دولت عشقت چنین برنا شدم
مرغ سحر رفت و ربنای سحر ماند
یار سفر رفت و خاطرات سفر ماند
آن نفس گرم و آن وجود هنرمند
گر ز میان رفت نغمه های هنر ماند
گشت مقارن غروب و چله عشاق
حر ز نظر رفت ولی زیر نظر ماند
تقدیم به روح بلند و آسمانی پدر آواز ایران محمدرضا شجریان
گره زدم دل خود را به چین دامن یار
به خار هر مژه اش کرد مرغ سینه شکار
به باد داد تمام دعا و زهد و نیاز
جوان شدم به نگاه پر از محبت یار
چنان ز عطر وجودش خیال از سر رفت
که در میان دل من دگر نمانده قرار
شده زمین و زمان الغرض گرفتارش
به ذوق آمده باد هم ز رقص زلف نگار
چه آمده به سر عاشقت که دور تو
ز خشت های پر احساس دل کشید حصار
چه کرده ای که به هر سو روم تورا بینم
و هر چه از تو بگویم شود کلام قصار
ربود هوش من آن مُشک موی مشکینت
تو در کنار منی هوش آیدم به چه کار
به عمر کوته گل کن نگاه ای گل رو
بیا و عرصه به آغوش این دمن بسپار
مراد سینه پر درد روزگار تویی
تو آرزوی کویری تو سبزه روی بهار
تو آن می ای که خدا در سبوی من ریزد
تو آن حرارت و شوری که از دلم خیزد
وجود من شده تسخیر طره ی شب تو
اسیر آن لب لعلی که نیشکر ریزد
خدای را نتوان وصف بر زبان کردن
که گوشه ی هنرش از وقار تو ریزد
تو شاهکار خدایی ، خدا در آیینه
گمان مبر که مثال تویی ز پا خیزد
برای من که به تاب مه تو محتاجم
چونان تو هادی دلدار را که پرهیزد ؟
نمی توان ز تو دل کند بس که زیبایی
ز حیرتت خود خالق به زانویش میزد
به وصف تو همه ذرّات عاجزند و علیل
به این علل که ز هر ذرّه بحرها ریزد
به صد کرشمه تو وا کرده ای به رویم رو
به هر کرشمه بخوانم سپاس ای ایزد