ورودیه کربلا سنگین ۲
ورودیه کربلا
واحد👇👇👇👇
یه روز یه کاررونی یه جمع آسمونی
شدن سفر روونه به حرف مشتی کوفی
یادش اومد که باباش بهش وصیت میکرد
تو صد هزارتا کوفی پیدا نمیشه یک مرد
ثابت شد این به آقا اونا چقد نامردن
چه زود چطور اون همه پشتشو خالی کردن
اونا که از معرفت اصلا بویی نداشتن
سلاله زهرا رو دیدید تنها گذاشتن
حالا با اهل بیتش که باغ یاس ولاله است
موندن میون اعدا خدا بفریاد برس
زینب دلشوره داره مضطر وبیقراره
هی میره بر میگرده همش نگاش به یاره
وا زینبا وا زینب
یه وقت داداش نری و منو تنها بذاری
دق میکنم میمیرم بگو هوامو داری
ببین که اصغر توداره زبون میگیره
با لبخند ملیحش جون منو میگیره
ببین که قاسم من چجوری قد کشیده
یعنی که داداش وقت دومادیشم رسیده
ببین اصحابت آقا دور شما میگردن
زن وبچه هاشونو چطور آواره کردن
روکرد به خواهر خود از ناامیدی دور باش
راه ومسیر درازه ای خواهرم صبور باش
حالاحالاها باید تو تکیه گاهم باشی
روزی اگر نبودم دنباله دارم باشی
مسلما خواهرم تو درد و آه میبینی
خدا بهت صبر بده که قتلگاه میبینی
بزرگ کاروونی دلگرمیم هستی خواهر
من همیشه باهاتم روی نی در برابر
پرصبرو با شکیب باش سعی کن بمونی آرام
آخه تو داری در پیش سفر به کوفه و شام
تو اسیری میبینی نباید کم بیاری
ما عترت رسولیم نترس خدارو داری
وازینبا وازینبا
#سید مرتضی_مهدیزاده