يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۹ ب.ظ
منه کمترین
منه کمترین
#شعر
هوای تو به سرم زد دوباره بیخبری
به یاد عشوه و نازت دوباره دربدری
کدام سوی زمینی تو ای وجود نیاز
سپیده گو بدمد تا رود دگر سحری
به خود نگه کنم و در خودم نبینم هیچ
تو باید از پس غیبت خودت کنی گذری
همیشه صبح و مساء بی غرض تورا جویم
که شاید از تو بیابم نشانه ای اثری
از این زمانه ی پردرد سیر و دلگیرم
به زرق و برق زمانه نمیکنم نظری
تو در خیال منه کمترین نمی گنجی
تو مهر مادری و تو صلابت پدری
تمام ثانیه هایم بهانه گیر شماست
بدون تو چه بی انگیزه میشود سپری
بیا محول احوال وقت تغییر است
بیا به قهوه ی فالم گذار نی شکری
اگر نشد که کنم درک در زمان حیات
کنی تو لااقل از پای قبر من گذری
#سید_مرتضی_مهدیزاده