سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۵ ب.ظ
حس غریب
من پر از حس غریب بودنم
جای صد هزار تا زخم رو بدنم
چشم من هنوز به روز وا نشده
از غم زمونه می سوزه دلم
قصه من قصۀ اشکه و خون میخ ودره
قصه من قصهء آهِ وقلب حیدره
چه خوبا که ین آخری فاصله بینمون نبود
قتلگاهم سینۀ زخم و کبود مادره
آه از دست تو ای روزگار در عبور
تو بدون که مادر و من بودم سنگ صبور
راویه غصه منم محسنم پور علی
حرف من فقط اینه غربت بابام علی
۹۴/۱۱/۱۳