يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ
بگو مادر بر میگردی
بگو مادر برمی گردی آخه من چشم انتظارم
چه هوای سوز وسردی من زراه چشم برندارم
یاد اون روزا می افتم که برام قصه می گفتی
قصه دلیری های بابام رو برام می گفتی
یاد کوچه راه خونه من و مادر که جوونه
پشت اون لولای چوبی که کشید آتیش زبونه
منم از حرارت تنهایی بابا می سوزم
سایه مادر نباشه وای بحالم وای به روزم
بمیرم اما نبینم آخه بستر جای گل نیست
باغی که آتیش بگیره جای آوازه بلبل نیست
دمه رفتن چرا عجل الوفاتی هی می خوندی
واسه رفتن چه خبر بود رفتی پیش ما نموندی
۹۴/۱۱/۱۱