پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ
گفتی که ابری باش در
حال خروش
من میرسم
قطره بارانم بگو کی
میرسی
گفتی که تو ستاره ای
خاموش باش
من میرسم
روز روشن مانده ام کی
مرسی
گفتی شکوفه باش روی
بوته ها
من میرسم
روی زمین خشکیده ام
کی میرسی
گفتی برای لحظه ای شو
در گذر
من میرسم
من به گوری تنگ
وتاریک امدم کی میرسی
پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۳۹ ب.ظ
کم نشه سایت از سرم اقا.ناز شما رو می خرم اقا
دوستت دارم حرف دلم اینه.منوتو با خودت ببر هرجا
*شبای جمعه کربلا میری.نینوا میری.
*توی اون صحن وسرا میری.بدیدن اون بارگاه میری.
پرمیزنی مثه کبوترا میری
منم ببر.منم ببر
اقا گرچه بدم ولی.منم اون گدای اولی
زیر پروبالمو بگیر.سربه راه میشم به علی
منم ببر منم ببر به طواف گنبد
طلا
منم ببر منم ببر به کعبه
امال عاشقا
منم ببر منم ببر به پیش
سیدالشهدا
-----------اغثنی یا غیاث------------
یه دونه ای حرف نداری اقا.یه دنیا دیوونه داری اقا
چشم می پوشی از کار بد ما.بازم هوامونو داری اقا
*توباکارام غصه میخوری گریه می کنی
*باز با خوبی شرمنده می کنی به روی سیاهم خنده می کنی
ولی باز من خظا می کنم
منوببخش منوببخش
پابند خوبیهات شدم.یا بذار باشم سینه زن
یابمن قلاده بزن.دمه در هییت ببند
ولی اقا منو ببخش
منو ببخش منو ببخش حق نمک
ادا نکردم من
منو ببخش منو ببخش
لغذیدمو بازم خطا کردم
منو ببخش منو ببخش قرق
گناه خدا خدا کردم
------------------اغثنی یا غیاث------------------
پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۳۷ ب.ظ
تو
حقیقتی و من شایعه ای رو به دروغ
شمسی ومن
کرم شبتابی نحیف و بی فروغ
جلوه
پروردگاری در لباس آدمی
هم تو
رحمان هم رحیمی غافلان را ارحمی
روئیت
روی تو رویای خیال انگیز من
ای تو بر
زشتی وپستی آیه پرهیز من
من که از
روز ازل مهرت به دل انباشتم
کاش میشد
قوت درک تورا می داشتم
ذره ای
ناچیزو پستم ای خدای دلبری
دست من
گیرو نشانم ده صفای دیگری
پس دگر
تا کی به دنبال مرادم بی خبر
یا بیا
تاج سرم شو یا مرا با خود ببر
تو بیا
لحظه ای اندک مرا تحویل گیر
مثل
زندان گشته دنیا آی دستم را بگیر
بین که
از هجر فراغ تو پر از تاب وتبم
العجل یا
حجۀ الله نقش بسته بر لبم
بارالها
از در لطف عنایت یار را
در پناهت
حفظ فرما آن دل بیدار را
پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۳۵ ب.ظ
تو از
تبار باران وز جنس افتابی
تو از
قبیله عشق توتاب ماه تابی
تلالو از
حسینی از نسل ارغوانی
توازعمویت
عباس داری دوصد نشانی
انگشتر
عقیقت همچو علی ببخشی
گریه کنی
چو زهرا در دل شب پنهانی
درد دلت
بگویی با چاه همچو حیدر
گاهی
زفرط غمها قامت شود کمانی
چون خیمه
های سوزان در دل بود شراره
از دست
این جماعت تکلیف خود ندانی
پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۳۴ ب.ظ
ای صاحب
الزمان بخدا دوست دارمت
ای هستی
خدا همه دم می ستایمت
میخوانم
از برای تو من از عمق وجود
ای غایب
از نظر به خدا می سپارمت
هردم به
یک غزل لب خود تازه می کنم
هرلحظه
را ازعشق توسرشار می شوم
حالا که
بودنت شده اما شده اگر
ای غایب
از نظر به خدا می سپارمت
***********************
نمیخوام
یه لحطه فکر کنم اقا که بی تو میشه
نمیخوام
نهال تنهایی تو قلبت کنه ریشه
می دونم
کاری به جز شکستن دلت ندارم
باکمال
پر رویی بازم میگم شمارو دارم
پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ
یه روز
تنگ غروب که دلم خسته بود
به پای
غم غریبی نشسته بود
هی با
خودم می گفتم گاهی باخدا
آه سرد
کی رو دلم نشسته بود
کی بود
که از غربت تنهایی می گفت
کی از غم
یه عمری جدایی می گفت
کی بود
که تو تنهاییها گریه می کرد
پای
غمهای دنیا از غصه می مرد
چرا کسی
به داد او نمی رسید
کسی ز
پیمانه او نمی چشید
گره زکار
اهل دنیا وا می کرد
محبت های
اونو هیج کس نمی دید
این قصه
یه مرد بی قرینه بود
اون روز
تنگ غروب روز ادینه بود
اونی که
تو تنهاییها گریه میکرد
گل زهرا
بود زائر مدینه بود