شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۱۱ ب.ظ
و...
و...
#شعرنو
و قراری که دگر رفته پس از رفتن تو
و بهاری که دگر میل شکوفایی نیست
رفتن ثانیه ها اجبار است
گوئیا طالع ما
بر سر کوچه و بازار زدند
همه مردم شهر کاملا میدانند
بعد این پیچ دوباره گذر از پیچ دگر خواهد بود
و دگر راه به جایی نرسد
همه مردم شهر
دور یک میدان اند
و چقدر کوه به آن کوه دگر نزدیک است
چقدر زود همه میل به رفتن دارند
غنچه ای در دل خود میمیرد
اول فصل بهار روزگار اینهمه پاییز کجا آورده
برگ ها روی زمین
فرش قرمز پهن است
بدبیاری نفر اول اسکاری هاست
من و تنهایی و غربت نفرات بعدیم
من به کسب همه جایزه ها خوشبینم
دائماً غرق خیالات هستم
کی تو بر میگردی
چشم را میبندم
یا دگر باره به امید تو وا خواهم کرد
یا دگر میخوابم
#سید_مرتضی_مهدیزاده